ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا و ویانا

روز مادر

ایلیا جان امروز روز تولد خانم حضرت فاطمه زهرا (س) است مامان ملیکا دقیقا همچین  روزی در سال ١٣٨٨ متوجه شد که شما را باردار است این هدیه روز زن و مادر برای من از طرف خدا در این روز گرانقدر بود پسرم من از طرف تو و خودم روز مادر را به مامانی فرشته که از همان روز تا حالا پیش  ما بوده و برای ما زحمت کشیده تبریک میگویم و ازش قدردانی می کنم امیدوارم که خدا جواب تمام زحماتش را بدهد ایلیا جان من از طرف تو و خودم این روز را به مادربزرگت هم تبریک میگویم مادرم روزت مبارک..................... روز همه مادران خوب و زحمتکش مبارک باد   ...
28 خرداد 1390

خراب کاری ایلیا

دیشب وقتی ما سر شام بودیم یه دفعه دیدیم ایلیا نیست رفتم دنبالش دیدم رفته تو کابینت ادویه ها نشسته و یکی یکی ادویه ها را می ریزه زمین وقتی رسیدیم دیگه دیر شده بود و یه قیافه مظلومانه به خودش گرفته بود  خلاصه این هم از خراب کاری ایلیا خان که به خواهرش هم یاد می ده    ...
25 خرداد 1390

روز پدر

ایلیا جان فردا روز ولادت حضرت امام علی (ع) است که روز پدر نامگذاری شده است من از طرف تو و خودم این روز را به بابا وحید تبریک میگویم پسرم همچنین این روز را از طرف تو و خودم به بابایی و پدربزرگت هم تبریک میگویم  بابا جونم خیلی دوست............ دارم   پسرت ایلیا وحید جان از خدا به خاطر همسر خوبی که به من داده قدردانی میکنم و این روز عزیز را با تمام وجودم به شما تبریک میگویم پدرم روزت مبارک.....................   روز همه پدران خوب و زحمتکش مبارک باد ...
25 خرداد 1390

پیدا نشدن پرستار

الان یک ماه است که پرستار قبلی رفته و هنوز یه پرستار خوب جدید پیدا نکرده ام که به مامانی در نگهداری بچه ها کمک کند فعلآ خاله زهرام به مامانی کمک می دهد دیشب مادربزرگ و عمه آمده بودند پیش ما و من از آنها خواستم فردا پیش بچه ها بمانند تا مامانی بتونه یه خورده به خانه خودش برسه الان آنها پیش دوقلوها هستند و من نگرانم که بچه ها زیاد بی تابی نکنند امیدوارم به زودی یه پرستار خوب بتوانم پیدا کنم که بچه ها مخصوصا ویانا باهاش کنار بیایند هر چند که مامانم هست ولی ویانا با هر کسی کنار نمیاد این روزها که خاله میاد خانه ما ایلیا هم مثل ویانا خوشحال است امیدوارم امروز هم که مادربزرگ و عمه هستند ویانا زیاد گریه نکنه ...
24 خرداد 1390

کارهای جدید ایلیا

ایلیا این روزها تمایل شدیدی به دالی بازی داره و دوست داره مثل آدم بزرگها همش صحبت کنه مخصوصآ با تلفن همش دستهاش را تکون می ده و گوشی تلفن را می ذاره زیر گردنش و راه می ره دوست داره از همه جا بالا بره از روی صندلی کانتر و از روی مبلها و دوست داره از  اونجا بپره پایین تا یکی می ایسته به نماز خواندن اون هم سریع جانماز می خواد که نماز بخوانه و قرآن را بر مداره مثل مامانیش شروع می کنه به خواندن دوست داره به لوازم آرایش مامانش دست بزنه و خراب کاری کنه اگر حالش خوب باشه غذا می خوره و گرنه اصلآ لب نمی زنه و همش تف میکنه این روزها یاد گرفته که تا آهنگ قری میشنوه شروع کنه به رقصیدن و دستهاشو و باسنشو تکون میده تا یه چیزی می ...
24 خرداد 1390

تولد یک سالگی ایلیا و حرفهای مامان

سلام پسر قشنگم ایلیا مامان دیگه ١٣ ماهه شده ایلیا این روزها بیشتر تو خانه عین مامانیش نماز و قران میخونه مامان این روزها وقتی میاد سر کارش ایلیا با مامانی فرشته و پرستارش خاله مریم بازی میکنه ایلیا بزرگ شد باید از مامانی و خاله به خاطر زحماتشان تشکر کنه البته اگر از پرستارش راضی باشیم و ایشان حالا حالا ها در منزل ما بماند ایلیا هم مثل خواهرش عاشق رقص باشعر حسنی کثیف است ایلیا عاشق گرفتن شیشه ایستک مامان و بابا موقع غذا خوردن است این هفته ایلیا و خواهرش وقتی همگی رفته بودیم سرزمین بازی  برای اولین بار تو استخر توپ بازی کردند این روزها هم ایلیا جونم سرما خورده تا کاملا خوب بشه ماما...
24 خرداد 1390

تولد مامی ملیکا

سلام پسر خوشگله امروز تولد مامان ملیکا است (مامان ١١ خرداد ١٣٥٩ به دنیا آمده) مامی ملیکا از ایلیا تشکر میکنه که تولد مامانش را تبریک میگه در این روز خدا را به خاطر اینکه شما را به من داده شکر میکنم و سپاسگذارم از مامانی فرشته هم که در این روز من را به دنیا آورده و بزرگ کرده و الان هم شماها را بزرگ میکنه تشکر میکنم از همسرم هم به خاطر کمک هایی که به من میدهد تشکر میکنم با تمام وجودم دوستت دارم پسر یه دونه مامان امروز مامانی با خاله زهرا و امیرحسین پیش شما و خواهرت هستند چون خواهرت این روزها خیلی بی تابی میکنه سعی میکنم زود از سر کار بر گردم می بوسمت عزیزم...... ...
11 خرداد 1390

سرما خوردگی شدید

سلام پسر قشنگم الان چهار روز است که من و تو و خواهرت سرمای شدید خوردهایم و مامانی هم یک هفته است که سرمای شدید خورده است ولی چون باید از شماها نگهداری می کرد و استراحت نداشت هنوز خوب نشده است من و شما دوقلوها هم هنوز خوب نشده ایم به قول مامانی کوری عصا کش کور دیگری شده است (یعنی من و مامانی) امیدوارم تو و خواهرت و مامانی درد نکشید من یه جوری تحمل می کنم امیدوارم هر چه زودتر همه خوب بشیم چون شرایط خیلی سختی که هم آدم بخواد مواظب خودش باشه و هم مواظب عزیزهای دیگرش   ...
9 خرداد 1390